جدول جو
جدول جو

معنی پی سال - جستجوی لغت در جدول جو

پی سال
به دنبال ماه نو، پایان سال
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی خال
تصویر بی خال
(دخترانه)
بی نشان (نگارش کردی: بخا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سی سام
تصویر سی سام
(دخترانه)
نام دختر مگابات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته، سال پیش، در سال گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرسال
تصویر دیرسال
کهنه، کهن، کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سپر
تصویر پی سپر
پی سپار، پی سپرده، لگدکوب، پایمال، برای مثال حافظ سر از لحد به در آرد به پای بوس / گر خاک او به پای شما پی سپر شود (حافظ - ۴۵۸ حاشیه)، پی سپرنده، پی سپار، رونده
پی سپر کردن: پی سپار لگدمال کردن، پایمال کردن، پی سپار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذی بال
تصویر ذی بال
خطیر، شریف، عزیز، شگرف، امری که در آن اهتمام شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
بی رمق، سست، ناتوان، آنکه حال خوشی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سپار
تصویر پی سپار
رهسپار، رونده، راهرو، پی سپارنده، برای مثال باد بهار بین که چو فراش چست خاست / بر دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار (ابن یمین - ۸۳)، پاسپار
پی سپار کردن: لگدمال کردن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که بنصف عمر رسیده، نصف سال (6 ماه) سمستر. توضیح این اصطلاح در دانشگاهها در مورد نصف سال تحصیلی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
قرن. یا صد سال سیاه. ابدا هیچگاه (در وقتی گویند که خواهند نفرت و ناخشنودی خود را برسانند) : می خواهم صد سال سیاه نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
دنباله دار. یا گندم و آرد پی دار. که ریع بسیار دارد صاحب ریع. یا گوشت پی دار. دارای قوت دارای پی و عصب
فرهنگ لغت هوشیار
رونده راهرو: باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شدن بگه صبرپی سپار. (این یمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپر
تصویر پی سپر
رونده، سالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سنج
تصویر پی سنج
عصب سنج، چکش گونه ای که طبیبان بر زانوی بیماران میزنند
فرهنگ لغت هوشیار
دارای عصب و پی دارای پی دارای عصب پی دار: -7 عصب اللحم پی ناک گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس بال
تصویر پس بال
پرهایی که پس از شهپر روییده است خافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری سان
تصویر پری سان
تسخیر کننده، جن، افسونگر، عزیمت، خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سال
تصویر این سال
امسال هذه السنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر سال
تصویر دیر سال
پرده ایست از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا چال
تصویر پا چال
گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته، پار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی سپر
تصویر پی سپر
((~. سِ پَ))
رونده، سالک، پایمال شده، لگدکوب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی سپار
تصویر پی سپار
((پِ یا پَ. س ِ))
رونده، راهرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
سست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
Listless, Zonked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
апатичный , измотанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
lustlos, erschöpft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
апатичний , виснажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apatyczny, wyczerpany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
无精打采的 , 精疲力尽的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apático, exausto
دیکشنری فارسی به پرتغالی